همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
هزار حنجره فریاد در گلویش بود
نگاه مضطرب آسمان به سویش بود
مادر موسی، چو موسی را به نیل
در فکند، از گفتۀ ربَّ جلیل
گه احرام، روز عید قربان
سخن میگفت با خود کعبه، زینسان
هرکه با پاکدلان، صبح و مسایی دارد
دلش از پرتو اسرار، صفایی دارد
در راه تو مَردُمَت همه پر جَنَماند
در مکتب عشق یکبهیک همقسماند
کسی محبت خود یا که برملا نکند
و یا به طعنه و دشنام اعتنا نکند
هرگز نه معطل پر پروازند
نه چشم به راه فرصت اعجازند
پیرمردی، مفلس و برگشتهبخت
روزگاری داشت ناهموار و سخت
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر
ای که عمریست راه پیمایی
به سوی دیده هم ز دل راهیست