ای رهنمای گم شدگان اِهْدِنَا الصِّراط
وی نور چشم راهروان اِهْدِنَا الصِّراط
در دل شب خبر از عالم جانم کردند
خبری آمد و از بیخبرانم کردند
عاشقی در بندگیها سربهراهم کرده است
بینیاز از بندگان، لطف الاهم کرده است
شهد حکمت ریزد از لعل سخندان، بیشتر
ابر نیسان میدمد بر دشت، باران، بیشتر
پرتوی از مهر رویت در جهان انداختی
آتشی در خرمن شوریدگان انداختی
به رغم سیلی امواج، صخرهوار بایست
در این مقابله چون کوه استوار بایست!
خم ابروی تو محراب رکوع است و سجودم
بیخيال تو نباشد نه قيامم نه قعودم
معشوق علیاکبری میطلبد
گاهی بدن و گاه سری میطلبد
ز هرچه غير يار اَسْتغفرالله
ز بودِ مستعار استغفرالله