گر مرد رهی، میان خون باید رفت
از پای فتاده، سرنگون باید رفت
گفتیم وقت شادی و وقت عزا، حسین
تنها دلیل گریه و لبخند ما حسین
ای ز پیدایی خود بس ناپدید
جملۀ عالم تو و کس ناپدید
به نام آن که جان را نور دین داد
خرد را در خدادانی یقین داد...
به نام آن که ملکش بیزوال است
به وصفش عقلِ صاحب نطق، لال است
کیسههای نان و خرما خواب راحت میکنند
دستهای پینهدارش استراحت میکنند
دل زنده شود کز تو حیاتی طلبد
جان باز رهد کز تو نجاتی طلبد