سوختی پیشتر از آن که به پایان برسی
نه به پایان، که به خورشیدِ درخشان برسی
به روزگار سیاهی که شب حصار نداشت
جهان جزیرۀ سبزی در اختیار نداشت
ای عشق! ای پدیدۀ صنع خدا! علی!
ای دست پرصلابت خیبرگشا! علی!
بشکستهدلی، شکسته میخواند نماز
در سلسله، دستبسته میخواند نماز
يك بار ديگر بازى دار و سر ما
تابيده خون بر آفتاب از پيكر ما