این زن کسی را ندارد تا سوگواری بیاید؟
یک گوشه اشکی بریزد یا از کناری بیاید؟
تا آسمانت را کمی در بر بگیرد
یک شهر باید عشق را از سر بگیرد
هجده بهار رفت زمین شرمسار توست
آری زمین که هستی او وامدار توست
بر عهد بزرگ خود وفا کرد عمو
نامرد تمام کوفیان، مرد عمو
يك بار ديگر بازى دار و سر ما
تابيده خون بر آفتاب از پيكر ما