باران شده بر کویر جاری شده است
در بستر هر مسیر جاری شده است
گرچه صد داغ و هزاران غم سنگین داریم
چشم امّید به فردای فلسطین داریم
داشت میرفت لب چشمه سواری با دست
دشت لبریز عطش بود، عطش... اما دست...
خواهرش بر سینه و بر سر زنان
رفت تا گیرد برادر را عنان
عشق تو در تمامی عالم زبانزد است
بیعشق، حال و روز زمین و زمان بد است
گفتند از شراب تو میخانهها به هم
خُمها به وقت خوردن پیمانهها به هم
بهار آسمان چارمینی
غریب امّا، امامت را نگینی
روشنتر از تمام جهان، آسمان تو
باغ ستارههاست مگر آستان تو؟