نمردهاند شهیدان که ماه و خورشیدند
که کشتگان وطن، زندگان جاویدند
مه و خورشید تابیدهست در دست
و صد دریا زلالی هست در دست
هستی ندیده است به خود ماتم اینچنین
کی سایهای شد از سر عالم کم اینچنین؟
برای لحظۀ موعود بیقرار نبودم
چنانکه باید و شاید در انتظار نبودم
کسی مانند تو شبها به قبرستان نمیآید
بدون چتر، تنها، موقع باران نمیآید
گر به چشم دل جانا، جلوههای ما بینی
در حریم اهل دل، جلوۀ خدا بینی
عصمت بخشیده نام او دختر را
زینت بخشیده شأن او همسر را
معنای شکوهِ در قیام است حبیب
پا منبری چند امام است حبیب
روشنتر از تمام جهان، آسمان تو
باغ ستارههاست مگر آستان تو؟