الهی اکبر از تو اصغر از تو
به خون آغشتگانم یکسر از تو
همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
ای ز داغِ تو روان، خون دل از دیدۀ حور!
بیتو عالم همه ماتمکده تا نفخۀ صور
شرط محبت است بهجز غم نداشتن
آرام جان و خاطر خرم نداشتن
کسی محبت خود یا که برملا نکند
و یا به طعنه و دشنام اعتنا نکند
الا ای چشمۀ نور خدا در خاکِ ظلمانی
زمین با نور اخلاق تو میگردد چراغانی
گفت: ای گروه! هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما...
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر