شنیده بود شهادت طنین گامت را
چه خوب داد خدا پاسخ سلامت را
همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
سبزپوشا با خودت بخت سپید آوردهای
گل به گل هر جا بهاری نو پدید آوردهای
آه از دمی که در حرم عترت خلیل
برخاست از درای شتر بانگِ الرّحیل
مشتاق و دلسپرده و ناآرام
زین کرد سوی حادثه مَرکب را
کسی محبت خود یا که برملا نکند
و یا به طعنه و دشنام اعتنا نکند
خم کرد پشت زمین را، ناگاه داغ گرانت!
هفت آسمان گریه کردند، بر تربت بینشانت!
آقا سلام بر تو و شام غریب تو
آقا سلام بر دل غربت نصیب تو
سلام ای بادها سرگشتهٔ زلف پریشانت
درود ای رودها در حسرت لبهای عطشانت
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر