سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
میشود دست دعای تو به باران نرسد؟!
یا بتابی به تن پنجرهای جان نرسد؟!
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام
دشتی پر از شقایق پرپر هنوز هست
فرق دو نیم گشتۀ حیدر هنوز هست
بخواب بر سر زانوی خستهام، سر بابا
منم همان که صدا میزدیش: دختر بابا