میرسد پروانهوار آتشبهجانِ دیگری
این هم ابراهیمِ دیگر در زمانِ دیگری!
آنجا که دلتنگی برای شهر بیمعناست
جایی شبیه آستان گنبد خضراست
فرو میخورد بغض در گلو را
عقب میزد پَرِ هر چه پتو را
با حسرت و اشتیاق برمیخیزد
هر دستِ بریده، باغ برمیخیزد
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی
چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی
وضو گرفتهام از بهت ماجرا بنویسم
قلم به خون زدهام تا كه از منا بنویسم