بهنام آنکه جان را فکرت آموخت
چراغ دل به نور جان برافروخت
در راه تو مَردُمَت همه پر جَنَماند
در مکتب عشق یکبهیک همقسماند
آسمان بیشک پر از تکبیرة الاحرام اوست
غم همیشه تشنۀ دریای ناآرام اوست
از روی توست ماه اگر اینسان منوّر است
از عطر نام توست اگر گل، معطّر است
آهای باد سحر! باغ سیب شعلهور است
برس به داد دل مادری که پشت در است
نام تو عطر یاس به قلب بهار ریخت
از شانههای آینه گرد و غبار ریخت
هرگز نه معطل پر پروازند
نه چشم به راه فرصت اعجازند
مردان غیور قصّهها برگردید
یک بار دگر به شهر ما برگردید
بگذار و بگذر این همه گفت و شنود را
کی میکنیم ریشهٔ آل سعود را؟