گل کرده در ردیف غزلهای ما حسین
شوری غریب داده به این بیتها حسین
شنیده بود که اینبار باز دعوت نیست
کشید از ته دل آه و گفت: قسمت نیست
برخاستم از خواب اما باورم نیست
همسنگرم! همسنگرم! همسنگرم! نیست
باید از فقدان گل خونجوش بود
در فراق یاس مشكیپوش بود
کارش میان معرکه بالا گرفته بود
شمشیر را به شیوهٔ مولا گرفته بود