آهن شدهایم و دلمان سنگ شده
دلسنگی ما بی تو هماهنگ شده
در عصر نقابهای رنگی
در دورۀ خندههای بیرنگ
پشت سر مسافر ما گریه میکند
شهری که بر رسول خدا گریه میکند
ما خواندهایم قصۀ مردان ایل را
نامآورانِ شیردلِ بیبدیل را
کارش میان معرکه بالا گرفته بود
شمشیر را به شیوهٔ مولا گرفته بود