چقدر بد شده دنیا چقدر بد شدهایم
به جای گرمی آغوش، دست رد شدهایم
بیحرمتی به ساحت خوبان قشنگ نیست
باور کنید پاسخ آیینه سنگ نیست
گفتند به من که از سفر میآیی
من منتظرم، بگو اگر میآیی
او غربت آفتاب را حس میکرد
در حادثه، التهاب را حس میکرد
کوچههامان پر از سیاهی بود
شهر را از عزا درآوردند
کجاست زندهدلی، کاملی، مسیحدمی
که فیض صحبتش از دل بَرَد غبارِ غمی
مهمان ضیافت خطر هیچ نداشت
آنگاه که میرفت سفر هیچ نداشت
خونین پَر و بالیم؛ خدایا! بپذیر
هرچند شکستهایم، ما را بپذیر
آیینه و آب، حاصل یاد شماست
آمیزۀ درد و داغ، همزاد شماست
حی علی الفلاح که گل کرده بعثتش
باید نماز بست نمازی به قامتش