ما منتظران همیشه مشغول دعا
هستیم شبانهروز در ذکر و ثنا
وقتی کسی حال دلش از جنس باران است
هرجای دنیا هم که باشد فکر گلدان است
گفتند به من که از سفر میآیی
من منتظرم، بگو اگر میآیی
کوچههامان پر از سیاهی بود
شهر را از عزا درآوردند
اینگونه که با عشق رفاقت دارد
هر لحظه لیاقت شهادت دارد
پایان مسیرِ او پر از آغاز است
با بال و پرِ شکسته در پرواز است
در روزگاران غریبی، آشنا بودى
تنها تو با قرآن ناطق همصدا بودی
آنقدر بخشیدی که دستانت
بخشندگی را هم هوایی کرد
حی علی الفلاح که گل کرده بعثتش
باید نماز بست نمازی به قامتش