من حال پس از سقوط را میفهمم
آشفتهام این خطوط را میفهمم
به زیر تیغ نداریم مدعا جز تو
شهید عشق تو را نیست خونبها جز تو
گفتند به من که از سفر میآیی
من منتظرم، بگو اگر میآیی
ای خون تو همچنان نگاهت گیرا
ای جانِ به عرش رفتۀ نامیرا
جانان همه رفتند، چرا جان نرود؟
این آیه به روی دستِ قرآن نرود؟
کوچههامان پر از سیاهی بود
شهر را از عزا درآوردند
از درد نبود اگر که از پا افتاد
هنگام وضو به یادِ زهرا افتاد
کی رفتهای ز دل که تمنا کنم تو را
کی بودهای نهفته که پیدا کنم تو را