قصد کجا کرده یل بوتراب؟
خُود و سپر بسته چرا آفتاب؟
کجاست زندهدلی، کاملی، مسیحدمی
که فیض صحبتش از دل بَرَد غبارِ غمی
عاشقان را سر شوريده به پيكر عجب است
دادن سر نه عجب، داشتن سر عجب است!
رفتم من و، هوای تو از سر نمیرود
داغ غمت ز سینهٔ خواهر نمیرود
پیغمبر درد بود و همدرد نداشت
از کوفه بهجز خاطرهای سرد نداشت