تا با حرم سبز تو خو میگیرم
در محضر چشمت آبرو میگیرم
ماه پیش روی ماهش رخصت تابش نداشت
ابر بی لطف قنوتش برکت بارش نداشت
جرعه جرعه غم چشید و ذره ذره آب شد
آسمان شرمنده از قدّ خم مهتاب شد
بر ساحلى غریب، تویى با برادرت
در شعلۀ نگاه تو پیدا، برادرت
«دیروز» در تصرّف تشویش مانده بود
قومی که در محاصرۀ خویش مانده بود
سلام ما به حسین و سفیر عطشانش
که در اطاعت جانان، گذشت از جانش