آنجا که دلتنگی برای شهر بیمعناست
جایی شبیه آستان گنبد خضراست
الهی به مستان میخانهات
به عقلآفرینان دیوانهات
گرچه تا غارت این باغ نماندهست بسی
بوی گل میرسد از خیمۀ خاموش کسی
تو را در کجا، در کجا دیده بودم؟
تو را شاید آن دورها دیده بودم...
میخواست که او برهنهپا برگردد
شرمنده، شکسته، بیصدا برگردد