شدهست خیره به جاده دو چشم تار مدینه
به پیشوازی تنهاترین سوار مدینه
این اشکهای داغ را ساده نبینید
بَر دادن این باغ را ساده نبینید
امشب ز غم تو آسمان بیماه است
چشم و دل ما قرین اشک و آه است
آنجا که دلتنگی برای شهر بیمعناست
جایی شبیه آستان گنبد خضراست
معشوق علیاکبری میطلبد
گاهی بدن و گاه سری میطلبد