حتی اگر که تیغ ببارد، در بیعت امام حسینیم
ما جرأت زهیر و حبیبیم، ما غیرت امام حسینیم
به سویت آمدهام جذبهای نهان با من
چه کردهای مگر ای شور ناگهان! با من؟
بیدل و خسته در این شهرم و دلداری نیست
غم دل با که توان گفت که غمخواری نیست
«پدر» چه درد مگویی! «پدر» چه آه بلندی!
نمیشود که پدر باشی و همیشه بخندی
این جوان کیست که در قبضۀ او طوفان است؟
آسمان زیر سُم مرکب او حیران است
دریای عطش، لبان پر گوهر تو
گلزخم هزار خنجر و حنجر تو
النّمِر باقر النّمِر برخیز
باز هم خطبۀ جهاد بخوان
تا لوح فلق، نقش به نام تو گرفت
خورشید، فروغ از پیام تو گرفت