باران شده بر کویر جاری شده است
در بستر هر مسیر جاری شده است
گرچه صد داغ و هزاران غم سنگین داریم
چشم امّید به فردای فلسطین داریم
داشت میرفت لب چشمه سواری با دست
دشت لبریز عطش بود، عطش... اما دست...
عشق تو در تمامی عالم زبانزد است
بیعشق، حال و روز زمین و زمان بد است
دریای عطش، لبان پر گوهر تو
گلزخم هزار خنجر و حنجر تو
گفتند از شراب تو میخانهها به هم
خُمها به وقت خوردن پیمانهها به هم
تا لوح فلق، نقش به نام تو گرفت
خورشید، فروغ از پیام تو گرفت