تا با حرم سبز تو خو میگیرم
در محضر چشمت آبرو میگیرم
ز رویت نه تنها جهان آفریدند
به دنبال تو کهکشان آفریدند...
بر ساحلى غریب، تویى با برادرت
در شعلۀ نگاه تو پیدا، برادرت
جگر پر درد و دل پر خون و جان سرمست و ناپروا
شبم تاریک و مرکب لنگ و در سر، مایۀ سودا
امشب شب آدینه و فردا رمضان است
تن در ذَوبان آمد و جان در طیران است
یا مُغِیثَ الْمُذنِبین مُعْطِی السّؤال
یا انیسَ العارفین، یا ذوالجلال
ای از جمال روی تو تابنده آفتاب
وز آفتاب روی تو خورشید در حجاب...