شب شاهد چشمهای بیدار علیست
تاریخ در آرزوی تکرار علیست
خدایا رحمتی در کار من کن
به لطف خود هدایت یار من کن
روی اجاق، قوری شبنم گذاشتم
دمنوش خاطرات تو را دم گذاشتم
قریه در قریه پریشان شده عطر خبرش
نافۀ چادر گلدار تو با مُشک تَرَش
دیدیم در آیینۀ سرخ محرمها
پر میشوند از بیبصیرتها، جهنمها
ما را نترسانید از طوفان
ما گردباد آسمان گردیم
بخواب بر سر زانوی خستهام، سر بابا
منم همان که صدا میزدیش: دختر بابا