اگر مجال گریزت به خانه هم باشد
برای اینکه نمیرد حیات، میمانی
میرسد پروانهوار آتشبهجانِ دیگری
این هم ابراهیمِ دیگر در زمانِ دیگری!
غم کهنۀ در گلویم حسین است
دم و بازدم، های و هویم حسین است
عمری به فکر مردمان شهر بودی
اما کسی حالا به فکر مادرت نیست
به دست شعلههای شمع دادم دامن خود را
مگر ثابت کنم پروانهمسلک بودن خود را
با حسرت و اشتیاق برمیخیزد
هر دستِ بریده، باغ برمیخیزد
در تیررس است، گرچه از ما دور است
این مشت فقط منتظر دستور است
بخواب بر سر زانوی خستهام، سر بابا
منم همان که صدا میزدیش: دختر بابا