ایران! پر از آیینه و لبخند بمانی
همسایۀ خورشید چو «الوند» بمانی
شب شاهد چشمهای بیدار علیست
تاریخ در آرزوی تکرار علیست
گوش کن گوش، صدای نفسی میآید
مَشک بر دوش، از آن دور، کسی میآید
دیدیم در آیینۀ سرخ محرمها
پر میشوند از بیبصیرتها، جهنمها
بخواب بر سر زانوی خستهام، سر بابا
منم همان که صدا میزدیش: دختر بابا