از سمت مدینه خبر آورد نسیمی
تا مژده دهد آمده مولود عظیمی
در محضر عشق امتحان میدادی
گویی که به خاک، آسمان میدادی
فتنه اینبار هم از شام به راه افتادهست
کفر در هیئت اسلام به راه افتادهست
گرچه تا غارت این باغ نماندهست بسی
بوی گل میرسد از خیمۀ خاموش کسی
تو را در کجا، در کجا دیده بودم؟
تو را شاید آن دورها دیده بودم...
میخواست که او برهنهپا برگردد
شرمنده، شکسته، بیصدا برگردد