هزار حنجره فریاد در گلویش بود
نگاه مضطرب آسمان به سویش بود
با یک تبسم به قناریها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بیکران دادی
گرچه تا غارت این باغ نماندهست بسی
بوی گل میرسد از خیمۀ خاموش کسی
تو را در کجا، در کجا دیده بودم؟
تو را شاید آن دورها دیده بودم...
حملههای موج دیدم، لشکرت آمد به یادم
کشتی صدپاره دیدم، پیکرت آمد به یادم
میخواست که او برهنهپا برگردد
شرمنده، شکسته، بیصدا برگردد