یک روز شبیه ابرها گریانم
یک روز چنان شکوفهها خندانم
علی را ذاتِ ایزد میشناسد
اَحد را درکِ احمد میشناسد
آواز حزین باد، پیغمبر کیست؟
خورشید، چنین سرخ، روایتگر کیست؟
بودهست پذیرای غمت آغوشم
از نام تو سرشار، لبالب، گوشم
وقت وداع فصل بهاران بگو حسین
در لحظههای بارش باران بگو حسین
شَمَمتُ ریحَکَ مِن مرقدِک، فَجَنَّ مشامی
به کاظمین رسیدم برای عرض سلامی
پا گرفته در دلم، آتشی پنهان شده
بند بندم آتش و سینه آتشدان شده
دریاب من، این خستۀ بیحاصل را
این از بد و خوب خویشتن غافل را
ما دامن خار و خس نخواهیم گرفت
پاداش عمل ز کس نخواهیم گرفت