بیا سنگینیِ بارِ گناهم را نبین امشب
مقدّر کن برایم بهترینها را همین امشب
بهار و باغ و باران با تو هستند
شکوه و شوق و ایمان با تو هستند
دوباره لرزش دست تو بیشتر شده است
تمام روز تو در این اتاق سر شده است
دلش میخواست تا قرآن بخواند
دلش میخواست تا دنیا بداند
دشمن که به حنجر تو خنجر بگذاشت
خاموش، طنین نای تو میپنداشت
هر چند قدش خمیده، امّا برپاست
چندیست نیارمیده، امّا برپاست