همه گویند مجنونم همه گویند «دیوانَهم»
دلیل عاقلانه بودنش را من نمیدانم
دور و بر خود میكشی مأنوسها را
اِذن پریدن میدهی طاووسها را
حرم یعنی نگاه آبی دریا و طوفانش
حرم یعنی تلاطمهای امواج خروشانش
روی زمین نگذاشتی شبها سر راحت
وقتی که دیدی مستمندی را سر راهت
شمیم اهل نظر را به هر کسی ندهند
صفای وقت سحر را به هر کسی ندهند
در میان جامعه از آه خود با ماه گفتم
أیها الهادی النقی؛ یابن رسول الله گفتم
میان بارش بارانی از ستاره رسید
اگرچه مثنوی... اما چهارپاره رسید
هیچ کس تا ابد نمیفهمد
شب آن زن چگونه سر شده بود