شدهست خیره به جاده دو چشم تار مدینه
به پیشوازی تنهاترین سوار مدینه
سر میگذارد آسمان بر آستانت
غرقیم در دریای لطف بیکرانت
این اشکهای داغ را ساده نبینید
بَر دادن این باغ را ساده نبینید
برخاستم از خواب اما باورم نیست
همسنگرم! همسنگرم! همسنگرم! نیست
چه خوش باشد که راه عاشقی تا پای جان باشد
خصوصاً پای فرزند علی هم در میان باشد
توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری
از گناهی میروم سوی گناه دیگری
زره پوشیده از قنداقه، بیشمشیر میآید
شجاعت ارث این قوم است، مثل شیر میآید