میرسد پروانهوار آتشبهجانِ دیگری
این هم ابراهیمِ دیگر در زمانِ دیگری!
چه رنجها که به پیشانی تو دیده نشد
که غم برای کسی جز تو آفریده نشد
سوختی پیشتر از آن که به پایان برسی
نه به پایان، که به خورشیدِ درخشان برسی
بهنام آنکه جان را فکرت آموخت
چراغ دل به نور جان برافروخت
با حسرت و اشتیاق برمیخیزد
هر دستِ بریده، باغ برمیخیزد