الهی اکبر از تو اصغر از تو
به خون آغشتگانم یکسر از تو
ای ز داغِ تو روان، خون دل از دیدۀ حور!
بیتو عالم همه ماتمکده تا نفخۀ صور
پس از قرنها فاصله تا علی
نشستهست در خانه تنها، علی
چشمان تو دروازۀ راز سحر است
پیشانیات آه، جانماز سحر است
گفت: ای گروه! هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما...