الهی اکبر از تو اصغر از تو
به خون آغشتگانم یکسر از تو
باران شده بر کویر جاری شده است
در بستر هر مسیر جاری شده است
گرچه صد داغ و هزاران غم سنگین داریم
چشم امّید به فردای فلسطین داریم
ای ز داغِ تو روان، خون دل از دیدۀ حور!
بیتو عالم همه ماتمکده تا نفخۀ صور
داشت میرفت لب چشمه سواری با دست
دشت لبریز عطش بود، عطش... اما دست...
این جوان کیست که در قبضۀ او طوفان است؟
آسمان زیر سُم مرکب او حیران است
عشق تو در تمامی عالم زبانزد است
بیعشق، حال و روز زمین و زمان بد است
دل و جانم فدای حضرت دوست
نی، فدای گدای حضرت دوست
ماییم ز قید هر دو عالم رَسته
جز عشق تو بر جمله درِ دل بسته
گفتند از شراب تو میخانهها به هم
خُمها به وقت خوردن پیمانهها به هم
گفت: ای گروه! هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما...