عید آمده، هر کس پی کار خویش است
مینازد اگر غنی و گر درویش است
با خزان آرزو حشر بهارم کردهاند
از شکست رنگ، چون صبح آشکارم کردهاند
آن را که ز دردِ دینش افسونی هست
در یاد حسین، داغ مدفونی هست
ما خانه ز غیر دوست پیراستهایم
از یُمن غدیر محفل آراستهایم
نورِ جان در ظلمتآبادِ بدن گم کردهام
آه از این یوسف که من در پیرهن گم کردهام
داستانهایی که از شام خراب آوردهام
عالمی از صبر خود در اضطراب آوردهام
حملههای موج دیدم، لشکرت آمد به یادم
کشتی صدپاره دیدم، پیکرت آمد به یادم
مرد آزاده حسین است که بود این هدفش
که شود کشته ولی زنده بماند شرفش