کسی که عشق بُوَد محو بردباری او
روان به پیکر هستیست لطف جاری او
چه ابرها که خسیساند و دشت خشکیدهست
و قرنهاست گلی در زمین نروییدهست
بگو چرا نشد امسال زائرت باشم
قدم به جاده گذارم، مسافرت باشم
صدای کربوبلای حسین میآید
به هوش باش، صدای حسین میآید
صدای جاری امواج، زیر و بم دارد
که رودخانه همین است، پیچ و خم دارد
بهار آمد و عطری به هر دیار زدند
به جایجای زمین نقشی از بهار زدند
تو یوسفی تو که لبریز بوی پیرهنی
تو یوسفی تو که یاایّهاالعزیز منی
دمید ماه رجب رؤیتش مبارک باد
به دوستان خدا نعمتش مبارک باد
ز موج اشک به چشمم، نگاه زندانیست
درون سینهام از غصّه، آه زندانیست
قیامت غم تو کمتر از قیامت نیست
در این بلا، منِ غمدیده را سلامت نیست
به کودکان و زنان احترام میفرمود
به احترام فقیران قیام میفرمود
به کربلای تو یک کاروان دل آوردم
امانتی که تو دادی به منزل آوردم
ز نینوای تو رفتم چو نی، نوا کردم
چنان که بادیهها را چو نینوا کردم
سلام فاطمه، ای جلوۀ شکیبایی
که نور حُسن تو جان میدهد به زیبایی