تو را کشتند آنها که کلامت را نفهمیدند
خودت سیرابشان کردی مرامت را نفهمیدند
امشب ز غم تو آسمان بیماه است
چشم و دل ما قرین اشک و آه است
رخصت بده از داغ شقایق بنویسم
از بغض گلوگیر دقایق بنویسم
ندیدم چون محبتهای مادر
فدای شأن بیهمتای مادر
باید از فقدان گل خونجوش بود
در فراق یاس مشكیپوش بود
سرت بر نیزه خواهد رفت در اوج پریشانی
عروجت را گواهی میدهد این سِیْر عرفانی