گم کرده چنان شبزدگان فردا را
خفتیم دو روزه فرصتِ دنیا را
عشق یعنی بَری از غفلتِ خودخواهی شو
هجرت از خود کن و سرچشمۀ آگاهی شو
گریه کن لؤلؤ و مرجان، که هوا دم کرده
چاهِ کوفه عطشِ چشمۀ زمزم کرده
بر قرار و در مدارِ باوفایی زیستی
ای که پیش از کربلا هم کربلایی زیستی
بوی خداست میوزد از جانبِ یمن
از یُمنِ عشق رایحهاش میرسد به من
آسمان بیشک پر از تکبیرة الاحرام اوست
غم همیشه تشنۀ دریای ناآرام اوست
کنار دل و دست و دریا، اباالفضل
تو را دیدهام بارها، یا اباالفضل
نام تو عطر یاس به قلب بهار ریخت
از شانههای آینه گرد و غبار ریخت
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی
چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم