تماشا کن تکان شانهها را
حکایت کن غم پروانهها را
بیدل و خسته در این شهرم و دلداری نیست
غم دل با که توان گفت که غمخواری نیست
آوای نسیم و باد و باران
آهنگ قشنگ آبشاران
کاش تا لحظۀ مردن به دلم غم باشد
محفل اشک برای تو فراهم باشد
از فرّ مقدم شه دین، ختم اوصیا
آفاق، با بَها شد و ایّام، با صفا
کنار دل و دست و دریا، اباالفضل
تو را دیدهام بارها، یا اباالفضل
در سینه اگرچه التهابی داری
برخیز برو! که بخت نابی داری
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم