بهجز رحمت پیمبر از دری دیگر نمیآمد
ولو نجرانیان را تا ابد باور نمیآمد
آسمان بیشک پر از تکبیرة الاحرام اوست
غم همیشه تشنۀ دریای ناآرام اوست
تقسیم کن یک بار دیگر آنچه داری را
در سجدۀ خود شور این آیینهکاری را
کنار دل و دست و دریا، اباالفضل
تو را دیدهام بارها، یا اباالفضل
هرچند درک ناقص تاریخ کافی نیست
در اینکه حق با توست اما اختلافی نیست
نام تو عطر یاس به قلب بهار ریخت
از شانههای آینه گرد و غبار ریخت
باید که گناه را فراموش کنیم
قدری به سکوت قبرها گوش کنیم
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم