تا چند اسیر رنگ و بو خواهی شد؟
چند از پی هر زشت و نکو خواهی شد؟
بهجز رحمت پیمبر از دری دیگر نمیآمد
ولو نجرانیان را تا ابد باور نمیآمد
تقسیم کن یک بار دیگر آنچه داری را
در سجدۀ خود شور این آیینهکاری را
کنار دل و دست و دریا، اباالفضل
تو را دیدهام بارها، یا اباالفضل
هرچند درک ناقص تاریخ کافی نیست
در اینکه حق با توست اما اختلافی نیست
باید که گناه را فراموش کنیم
قدری به سکوت قبرها گوش کنیم
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم