بهار و باغ و باران با تو هستند
شکوه و شوق و ایمان با تو هستند
کنار دل و دست و دریا، اباالفضل
تو را دیدهام بارها، یا اباالفضل
دلش میخواست تا قرآن بخواند
دلش میخواست تا دنیا بداند
کعبه اسم تو، منا اسم تو، زمزم اسم توست
ندبه اسمِ تو، شفا اسم تو، مرهم اسم توست
چشمان تو دروازۀ راز سحر است
پیشانیات آه، جانماز سحر است
«دیروز» در تصرّف تشویش مانده بود
قومی که در محاصرۀ خویش مانده بود
با پای سر به سِیْر سماوات میرویم
احرام بستهایم و به میقات میرویم
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم