اگر مجال گریزت به خانه هم باشد
برای اینکه نمیرد حیات، میمانی
عمری به فکر مردمان شهر بودی
اما کسی حالا به فکر مادرت نیست
با یک تبسم به قناریها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بیکران دادی
به دست شعلههای شمع دادم دامن خود را
مگر ثابت کنم پروانهمسلک بودن خود را
باید از فقدان گل خونجوش بود
در فراق یاس مشكیپوش بود