اگر مجال گریزت به خانه هم باشد
برای اینکه نمیرد حیات، میمانی
تا چند اسیر رنگ و بو خواهی شد؟
چند از پی هر زشت و نکو خواهی شد؟
عمری به فکر مردمان شهر بودی
اما کسی حالا به فکر مادرت نیست
به دست شعلههای شمع دادم دامن خود را
مگر ثابت کنم پروانهمسلک بودن خود را
باید از فقدان گل خونجوش بود
در فراق یاس مشكیپوش بود