کبود غیبت تو آسمان بارانیست
و کار دیدۀ ما در غمت گلافشانیست
شبی هم این دل ما انتخاب خواهد شد
برای خلوت اُنست خطاب خواهد شد
تا چند اسیر رنگ و بو خواهی شد؟
چند از پی هر زشت و نکو خواهی شد؟
بادها عطر خوش سیب تنش را بردند
سوختند و خبر سوختنش را بردند
چشمهایت روضه خوانی میکند
اشکها را ساربانی میکند
عطش از خشکی لبهای تو سیراب شده
آب از هُرم ترکهای لبت آب شده
گفتی که سرنوشت همین از قدیم بود
گفتی مرا نصیب بلای عظیم بود
به همان کس که محرم زهراست
دل من غرق ماتم زهراست
این چشمها برای كه تبخیر میشود؟
این حلقهها برای چه زنجیر میشود؟
اسیر هجرت نورم که ذرّه همدم اوست
گل غریب نوازم که گریه شبنم اوست
این جشنها برای من آقا نمیشود
شب با چراغ عاریه فردا نمیشود!
این چشمها به راه تو بیدار مانده است
چشمانتظارت از دم افطار مانده است
آزرده طعم دورى، از یار را چشیده
روى سحر قدم زد با کسوت سپیده
زینب فرشته بود و پرخویش وا نکرد
این کار را برای رضای خدا نکرد
قحطی عشق آمده باران بیاورید
باران برای اهل بیابان بیاورید
ماهی که یک ستاره به هفت آسمان نداشت
جز هالهای کبود از او کس نشان نداشت