وقتی خدا بنای جهان را گذاشته
در روح تو سخاوت دریا گذاشته
خونت سبب وحدت و آگاهی شد
این خون جریان ساخت، جهان راهی شد
از عشق بپرسید، که با یار چه کردند؟
با آن قد و بالای سپیدار، چه کردند
علی زره که بپوشد، همینکه راه بیفتد
عجیب نیست که دشمن به اشتباه بیفتد
سنگها آینهها نام تو را میخوانند
اهل دل، اهل صفا، نام تو را میخوانند...
کعبه اسم تو، منا اسم تو، زمزم اسم توست
ندبه اسمِ تو، شفا اسم تو، مرهم اسم توست
ای تا به قیامت علم فتح تو قائم
سلطان دو عالم، علی موسی کاظم
دل اگر تنگ و جان اگر خستهست
گاه گاهی اگر پریشانیم
با پای سر به سِیْر سماوات میرویم
احرام بستهایم و به میقات میرویم