صبحت به تن عاطفه جان خواهد داد
زیبایی عشق را نشان خواهد داد
هميشه بازی دنيا همين نمیماند
بساط غصب در آن سرزمين نمیماند
طنین «آیۀ تطهیر» در صدایش بود
مدینه تشنۀ تکرار ربّنایش بود
خواهرش بر سینه و بر سر زنان
رفت تا گیرد برادر را عنان
از لحظۀ پابوس، بهتر، هيچ حالی نيست
شيرينیِ اين لحظهها در هر وصالی نيست
کعبه اسم تو، منا اسم تو، زمزم اسم توست
ندبه اسمِ تو، شفا اسم تو، مرهم اسم توست
با پای سر به سِیْر سماوات میرویم
احرام بستهایم و به میقات میرویم