ای بهانۀ عزیز!
فرصت دوبارهام!
پر کشیدهام، چه خوب!
میپرم به اینطرف، به آن طرف
دشت
گامهای جابر و عطیّه را
وانهادهست به میدان بدنش را این بار
همره خویش نبردهست تنش را این بار
در راه تو مَردُمَت همه پر جَنَماند
در مکتب عشق یکبهیک همقسماند
ای نسیم صبحدم که از کنار ما عبور میکنی
زودتر اگر رسیدی و
آفتاب، پشت ابرهاست
در میانههای راه
هرگز نه معطل پر پروازند
نه چشم به راه فرصت اعجازند
پل، بهانهای معلّق است
تا به اتّفاق هم از آن گذر کنیم